قیصر امین پور،نامی که چه بسیار شنیدیم و چه کم به یادش بودیم!شنیدم بودم که حالش خوب نیست.دیالیز می شود و دیگر نایی هم برای حرف زدن برایش نمانده.
برای عصر شعر به دانشگاه دعوت شده بود؛و من چقدر دوست داشتم دوباره دعوتش کنیم ،به هر مناسبتی که بود فرقی نمی کرد.به استاد
که گفتم سری از تأسف تکان داد و گفت :نمی تواند!
ولی با اینهمه باز خودش را از عرصه شعر و ادبیات کنار نکشید و همچنان عضو هیئت مدیره انجمن شاعران ایران و دفتر شعر جوان
باقی ماند.هنوز هم یادم نمیرود که ترم آخر شعر اورا نقد کردم.شعر او از جنگ...از خون...از امید و از جوانه زدن دوباره...
امیدوارم نامش همیشه در ذهن ادبیات جنگ...ادبیات امید...ادبیات دل...باقی بماند.
روانش همیشه آسوده باد.
بالهای استعاری ...
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینهبسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشمانتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صفکشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، صندلیهای خماری
سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحة باز حوادث:
(( در ستون تسلیتها نامی از ما یادگاری ))
***
اگر دل دلیل است...
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم؟!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده ایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم!